SIGN IN YOUR ACCOUNT TO HAVE ACCESS TO DIFFERENT FEATURES


FORGOT YOUR PASSWORD?

FORGOT YOUR DETAILS?

AAH, WAIT, I REMEMBER NOW!

Shahyar Ghanbari

Shahyar Ghanbari

Welcome to Shahyar’s Website

T (212) 555 55 00
Email: info@shahyarghanbari.com

Shahyar Ghanbari
LCR 2000, P.O.Box 4111 - DP, CA 92629 United States

Open in Google Maps
  • LOGIN
  • MY CART
    No products in cart.
  • HOME
  • EVENTS
  • ABOUT ME
  • PORTFOLIO
    • CINE-SONG
  • BLOG
  • SHOP
  • SGBOOK
  • CONTACT US
  • Home
  • Blog
  • Music
  • سینما بازی با ترانه : نیما حسنی‌نسب
January 25, 2021

سینما بازی با ترانه : نیما حسنی‌نسب

سینما بازی با ترانه : نیما حسنی‌نسب

by Shahyar Ghanbari / Saturday, 12 September 2015 / Published in Music

سینما بازی با ترانه
نگاهی به نسبت ترانه و سینما در آثار شهیار قنبری
نیما حسنی‌نسب
مقدمه: در این نوشته ترانه‌هایی را که شاعر برای فیلم‌های سینمایی سروده کنار گذاشتم؛ از جمله دو شاهکارش «مرد تنها» (رضا موتوری) و «جمعه» (خداحافظ رفیق). پرداختن به حضور او در سینمای ایران – در قامت بازیگر (خانه خراب) و فیلمساز (شام آخر و پائیز؛ ایستگاه آخر) و ترانه‌سُرا نوشتۀ مستقلی می‌خواهد که امیدوارم فرصت نوشتنش باشد؛ شاید به همین زودی‌ها و شاید وقتی دیگر…
***
شهیار قنبری بچۀ سینماست؛ به دلایل گوناگون و اشکال مختلف. نسبت شاعر با سینما و جهان تصاویر متحرک و دنیای نمایش چنان ریشه‌دار و عمیق است و دستاوردش در تلفیق و ترکیب این هنرها چنان نتایج چشمگیری به بار آورده که می‌شود فصلی مجزا به جستجوی ردپای سینما و تصویر در ترانه‌هایش اختصاص داد. از این منظر شاید شهیار در تاریخ ترانه‌سُرایی فارسی یگانه باشد
در خانواده‌ای اهل سینما و نمایش به دنیا آمد. پدرش حمید قنبری فقید از قدیمی‌ترین اهالی این پیشه بود که علاوه بر خوانندگی و پیش‌پرده خوانی و گويندگي راديو و دوبلوری (صدای جری لوییس و سپهرنیا شاخص کارش)، تجربۀ بازيگري تئاتر و سینما (نزدیک بیست فیلم) و همکاری در تأسيس هنرستان هنرپيشگي و سنديكاي هنرمندان فيلم را در کارنامۀ پُربارش دارد. شهیار برخلاف میل پدر – که سرنوشت محتوم هنر را در این دیار خوب می‌دانست – سراغ هنر رفت و تقریباً در هر رشته‌ای کار کرد و از هر گوشه‌ای توشه‌ای برداشت. او علاوه بر شاعری و ترانه‌سرایی، آهنگساز و خواننده، نمایش‌نامه‌نویس، مجری تلویزیون و رادیو، فیلم‌ساز، روزنامه‌نگار و برنامه‌ساز رادیو و تلویزیون هم بوده و هست. علاوه بر این، درس سینما خوانده و آثار بزرگان تاریخ سینما را با عشق و علاقه دیده و فهمیده و از هنرشان به درستی بهره گرفته است. این چنین است که پرسه در حوالی هنرهای دیداری به شاعر امکان داده تا شعر و کلام را به قاب و فریم و پلان و سکانس نزدیک کند و مجموعۀ قابل توجهی از ارجاع‌های سینمایی در ترانه‌هایش قابل ردگیری‌ست. کاش فرصتی بیشتر و منابعی کامل‌تر و حافظه‌ای همراه‌تر می‌بود تا به این موضوع با دقت و جزئیات بیش‌تر می‌پرداختم. این نوشته را به حساب آغازی بگذارید که امیدوارم نقطۀ پایان این بحث نباشد؛ چه در کار شهیار و چه بزرگان دیگر ترانه که کم نیستند و همه لایق این که بیش‌تر به هنرشان دقیق شویم و در افسونش شناور باشیم
همیشه این پرسش در ذهنم بوده که چرا هنرها را در اوج‌شان به هنرهای دیگر تشبیه می‌کنند؟ چگونه است که وقتی می‌خواهیم فیلمی را ستایش کنیم می‌گوییم “شاعرانه” بود و وقتی می‌خواهیم از شعری تمجید کنیم می‌گوییم انگار “سینما” بود. اوج قاب‌بندی سینمایی را به تابلوی نقاشی نسبت می‌دهیم و کمال نقاشی را به حرکت و روایت سینمایی مستتر در آن. از این منظر، ترانه‌های شهیار قنبری فهرست بلندبالایی از این شاعرانگی سینمایی و توصیف‌های بصری دارد که علاوه بر زیبایی‌شناسی بصری به شکل و گونه و مکتبی از سینما هم اشاره دارد و یادآورش می‌شود. این جا تصاویر شاعرانه و ایماژهای درجه یک و منحصر به فرد را کنار می‌گذارم و فقط دنبال تصویرهایی می‌گردم که به نظرم راه به دنیای سینما می‌برد.
آیا “روی رف تنگ بلور/ پشت سر ستون نور” تداعی کنندۀ یک پلان سینمایی با نورپردازی درجه‌یک نیست؟ یا “فرفره های بی باد/ بادبادکی که افتاد” در کنار “بگو پس فرفره ی چارپر کاغذی کجاست؟چشم کی دنبال دنباله بادبادک ماست؟” صحنۀ تدوین‌شده‌ای در سینما را یادتان نمی‌آورد؟[ترانه‌ی «فرفره‌های بی‌باد-1991»] *
ترانۀ «هفته خاکستری-۱۳۵۳»-خودش انگار فیلم کوتاهی‌ست آماده‌ی فیلمبرداری؛ اپیزودیک، با میان‌نویس‌هایی که روزهای هفته را نقطه‌گذاری می کند: “شنبه روز بدی بود، روز بی‌حوصله‌گی”؛ “ظهر یک‌شنبه‌ی من، جدول نیمه‌تموم/ همه خونه‌هاش سیاه، روی خونه جغد شوم”؛ “صفحۀ کهنۀ یادداشتای من/گفت دوشنبه روز میلاد منه”؛ “غروب سه‌شنبه خاکستری بود/ همه انگار نوک کوه رفته بودن” و …
*
« لالا لالا دیگه بسه گل لاله-۱۳۵۹»-فضای عمومی سال‌های دهه‌ی شصت را با لانگ شات (نمای باز) تصویر کرده: ” آخه بارون که نیست رگبار باروته” یا “هنوز شب زیر سرب و چکمه می‌ناله” و خشونت و مرگ با نماهای مدیوم شات “هنوزم تیر و ترکش قلبو می‌شناسه” یا “نمی‌بینی نشسته گوله تو سینه ” و یک قاب درخشان که گویاتر از همه تصویری تلخ می‌سازد: “اجاقِ گرمِ سرمای شبِ سنگر”. کلامی از این بهتر برای انتقال مفهوم به زبان تصویر سراغ دارید؟
مهم نيست كه شاعر در چه حال و هوايي و با چه بهانه‌اي اين قطعه را سروده، حتي مهم نيست اگر بدانيم در وصف يك حال و هواي چريكي‌ست يا جنگ داخلي و نسل كشي يا درگيري خياباني و الخ؛ مهم اين است كه تخيل شاعرانه فراتر از قصد و هدفش حركت مي‌كند و به كارهاي شاخصش جلوه‌اي عمومي و همه شمول مي‌بخشد. درست مثل همين بخش‌هاي ترانه‌ي «لالالا ديگه بسه گُل لاله»، كه انگار تصاويري از يك فيلم جنگي درجه يك است؛ از برهنگان و مردگان بگير و بيا تا اينك آخرالزمان و جوخه و نجات سرباز رايان و …
*
ترانۀ مشهور و ماندگار «قصه‌ی دو ماهی-۱۳۵۰-۱۳۴۹»- که آغازگر ترانۀ نوین است – با الهام و تاثیرپذیری از ناصر رستگارنژاد، نوذر پرنگ و از همه مهم‏تر پرویز وکیلى و جسارت جوانانۀ شاعر برای شکستن قالب و مضمون غزلیات و عاشقانه‌های کلاسیک شکل گرفت. بار دیگر ترانه را در ذهن مرور کنید و ببینید شبیه انیمیشن کوتاهی با تصویرهای دو بُعدی ساده از اروپای شرقی مثلاً نیست؟ ترانه‌ای که قصه دارد، نریشن دارد، روایت اول شخص دارد و بعضی صحنه‌هایش حتی دکوپاژ شده: “همیشه تُک میزدیم به حبابای درشت/تا که مرغ ماهی خوار اومد و جفتمو کُشت” یا “خنده‌مون موجا رو تا ابرا می‌برد” و “دیگه نوبت منه/سایه‌ش افتاده رو آب”.
*
ترانۀ «یادم باشه یادت باشه-۱۳۴۹» – که از اولین کارهای روزگار جوانی شاعر است – حال و هوای یک ملودرام ساده را دارد، با تمام دیالوگ‌ها و موقعیت‌های آشنا و گاه کلیشه‌ای که از فیلم‌های این ژانر می‌شناسیم: “شمعی توی سقا خونه یادم باشه روشن کنم/ یادم باشه فقط برات رخت عروسی تن کنم” ؛ “یادت باشه با تو همه تو خونۀ ما دشمنن/ از صبح تا شب پشت سرت حرفای ناجور می‌زنن” ؛ “یادت باشه گوش نکنیم به حرف مردم گذر/ یادم باشه یه شب با هم بریم از اینجا بی‌خبر”
چند فیلم سراغ دارید که دقیقاً این پلات را دنبال کرده‌اند؟ و آوردن این فضا در دل ترانۀ آن سال‌ها خیلی جسورانه و سنت‌شکن بوده است. این دستمایه را شهیار چند جای دیگر هم به ترانه آورده و اصلاً واریاسون‌های مختلفی روی تم ارتباط زن و مرد در تمام این سال‌ها در کارهایش قابل رصد کردن است؛ از جمله در ترانۀ «شب مرد و زن2004-»باز همین مایه را این بار با روایتی شبیه سینمای مدرن و با تم آشنای آن یعنی عدم ارتباط انسانی و غریبه‌گی یک زوج روایت می کند، آن هم در لوکیشنی که برای سینما بسیار آشنا و برای سینمادوستان بسیار خاطره ساز است: قطار. به حافظه‌تان که رجوع کنید نمونه‌های دیگری از این مضمون را پیدا خواهید کرد. محض یادآوری فقط دو پلان آشنای سینمایی را از میان یکی از ترانه‌هایش مثال می‌زنم: “مرد سر بر دیوار …/ مرد جوراب به پا”![ترانه‌ی «ناخوش-2011»] *
“دل رویا گرفته ، چه کابوسی ، مگه نه؟/ نه خورجینی ، نه اسبی ، نه فانوسی نه ، مگه نه؟/ نه گلدسته ، نه محراب ، نه ناقوسی ، مگه نه”[ترانه‌ی «شب‌تاب2003-»] برایم یادآور و تداعی کنندۀ تصویرهایی آشنا از یک فیلم وسترن است؛ با اله‌مان‌های اصلی خورجین، اسب، فانوس و ناقوس. زیاده‌روی‌ست اگر بگویم فضای کابوس‌گونۀ ترانه حال و هوای وسترن متفاوت و عجیب و غریبِ «مرد مرده» (جیم جارموش) را دارد یا مثلا جلوه‌های دیگر وسترن را در “هیهای مرا بشنو ، اسب و من و دل خسته/ من چاوش بی خویشم ، با هق هق آوازم”[ترانه‌ی «باج-۱۳۵۰] یا “وقتی که گل در نمیاد/ سواری این ور نمیاد/ کوه و بیابون چی چیه” [ترانه‌ی «سقوط- ۱۳۵۶»]سراغ بگیرم؟ هر چه نباشد، بازی جذابی‌ست این کشف پیوندهای هر چند کمرنگ ولی جدی بین شعر و سینما. نیست؟
*
گاهی شاعر ناگهان وسط ترانه‌هایش سراغ ادبیات و متل‌ها و حکایت‌های فولکلوریک می‌رود و مثل شهرزاد هزار و یک شب روایتی تازه را در دل روایت قبلی آغاز می‌کند و گاهی حتی ناتمام می‌گذارد؛ جایی از گیس گلابتون وام می‌گیرد و طلسم جادوگر [ترانه‌ی «نون و پنیر و سبزی-1985]و زمانی از دیو و جادو و شیشۀ عمر او حکایت می‌کند.[ترانه‌ی «هوا- 1986 »] ویژگی جذاب سینمایی (شبیه مونتاژ موازی و با جامپ کات) که به یک تمهید آشنا در آثار شهیار تبدیل شده است. چیزی مثل استفاده‌اش از ضرب المثل و قول‌های معروف عامیانه یا ادبی وسط یک فضای نمادین و شاعرانه: “مرا درياب  من خوبم، هنوزم آب مي‌کوبم، هنوزم شعر مي‌ريسم، هنوزم باد مي‌روبم”[ترانه‌ی «ناب- 1992] معادل تصویری بیهودگی و بطالت را از ضرب‌المثل آب در هاون کوبیدن وام می‌گیرد که طنز سیاهی دارد و کنایه‌ای شوخ به وضعیت کاراکتر ترانه است. این استفاده از طنز تلخ یا هزل را در کارهای دیگر شهیار هم می‌توانیم پیگیری کنیم. مثلاً این طعنه که ” ما رو باش رو چه درختی اسم‌مون رو جا گذاشتیم!”[ترانه‌ی «غزل کوچه‌باغ-۱۳۵۵»] یا کل ترانۀ «آشتی-1998» که اتفاقاً در کنار طنز تلخ، یک صحنۀ سینمایی هم دارد که شاعر با سه پلان موقعیت کاراکترش را در ابتدای ترانه تصویر می‌کند: “به کسی بر نخوره بر نخوره / من يکی پنجره‌مو مي‌بندم (پلان یک)/ اين همه پنجرۀ باز بَسه (پلان دو) / من به قاب آينه مي‌خندم (پلان سه)”
*
کنار هم گذاشتن چندین و چند تصویر و قاب و نمای مختلف با ارتباط آشکار و پنهان و یا بی ارتباط به هم، از مولفه‌های شهیار در ترانه‌سرایی‌ست و چندتا از بهترین آثارش براساس این الگو سروده شده است. او با جسارت و البته با ذهن سرشار از تصویرش از زمان‌ها و مکان‌ها و موقعیت‌های گوناگون – که حاصل دانش متنوع و سواد بصری و اطلاعات عمومی و هنری مثال‌زدنی اوست – تمام متن یک ترانه را به مجموعه قاب‌ها و پلان‌های مستقل اختصاص می‌دهد که اگر معادل تصویری آن‌ها را کنار هم ردیف کنیم، شبیه یک فیلم تجربی – حتی گاه سوررئالیستی‌ – و کولاژی از نقاشی و عکس و نماهای فیلم است. این الگو را شهیار به دو شکل مختلف اجرا کرده است؛ گاهی این چیدمانِ نماها و تصویرها به صورت تقطیع خطی و موضوعی و ‌مرتبط است، مثل ترانه‌های معروف و محبوب «نماز-۱۳۵۲» و «کودکانه-۱۳۵۵»: ” تو مثه وسوسه شكار يك شاپركي … تو مثه شوق رها كردن يك بادبادكي… تو همیشه مثه یک قصه پر از حادثه‌ای…تو مثه شادي خواب‌كردن يك عروسكي … تو قشنگي مثه شكلايي كه ابرا ميسازن… گُلاي اطلسي از ديدن تو رنگ مي‌بازن …اگه مرداي تو قصه بدونن که اينجايي/ براي بُردن تو با اسب بالدار مي‌تازن”
یا
” شادی شکستن قلک پول…وحشت کم شدن سکه‌ء عیدی از شمردن زیاد…/ فکر قاشق زدن دختر ِ ناز ِ چشم سیا… شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور… / عشق یک ستاره ساختن با دولک…/ شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن” و … که
«کودکانه» را به واسطۀ این همه تصویر نوستالژیک و جان‌دار از روزگار سپری شده تا این حد محبوب و ماندنی کرده است؛ تصویرهای مستقل و منفرد اما مرتبطی که کنار هم فضای روزمرۀ زندگی یک کودک را به زبان سینما روایت می‌کند.
عیدی، توپ، کاغذرنگی، ماهی‌ دودی وسط سفره‌ء نو، یاس جانماز ترمۀ مادربزرگ، اسکناس تا نخورده‌ء لای کتاب، برق کفش جفت‌شده تو گنجه‌ها… و از همه جالب‌تر تصویر”بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب” که بی شک هر سینمادوستی را یاد پلان معروف پایانی فیلم «خانه دوست کجاست؟» (عباس کیارستمی) می‌اندازد. آیا کیارستمی در نمایش دنیای کودکی ناخودآگاه متاثر از این تصویر نبوده است؟
شاعر گاهی ارتباط تصاویر و خط کمرنگ بین آن‌ها را کنار می‌گذارد و برخورد رادیکالی با تصویرهای ترانه دارد، طوری که انگار با منطق دیالکتیکی کنار هم قرار گرفته‌اند و شاعر کوشیده از تقابل تز و آنتی تز به سنتز مورد نظر و فضاسازی یا ایجاد و انتقال مفاهیم نمادین و استعاری مورد نظرش برسد. ترانه‌هایی مانند «حرف-۱۳۵۳»، «قدغن-1991-1982»، «اولین بار-1993» ، «جانانه-2011» و یا مشخصاً ترانۀ «سفرنامه-1993» از این الگو پیروی می‌کند. به قول خودش انگار ” دیدنی‌ها کم نیست، من و تو کم دیدیم”[ترانه‌ی«نجواها-۱۳۵۸] و حالا او قصد دارد این همه دیدنی‌ را از واژه تا تصویر همراهی کند: “اگه رودم رود گنگ ام/ مث بودا اگه پاک/ اگه نوری به صلیب ام/اگه گنجی زیر خاک…اگه پاکم مث معبد/اگه عاشق مث هندو/ مث بندر واسه قایق/ واسه قایق مث پارو… اگه عکس چهل ستون ام/ اگه شهری بی حصار/واسه ارش تیر اخر/واسه جاده یه سوار”[ترانه‌ی «حرف-۱۳۵۳»] یا
“مشت کودک در خاک…کفش مادر در برف…چرخ یک کالسکه…گوشه ی گندم زار…بند رختی پاره…چمدانی بی شکل…جعبه یک دوربین… / دشنه ای زنگ زده…چشم گاوی در دیس…/ برج لندن در مه…جان لنون در باران…متروی سن ژرمن..قهوه ی سن میشل …/شعر سبز لورکا…گریه های ژکوند…خط خوب سهراب…ونگوگ گوش به دست!”[ترانه‌ی «سفرنامه-1993»] *
این نوشته را می‌شود باز هم ادامه داد و ارتباط و بده بستان ترانه و سینما را در آثار شهیار قنبری بیش از این کند و کاو کرد؛ اگر فرصت و منابع و حافظه به حد کافی می‌بود که نیست. برای جمع‌بندی مطلب نقل چند تصویر مستقل و منحصر به فرد سینمایی از میان ترانه‌های مختلف شاعر هم تکمیل کنندۀ بحث است و هم یادآوری دلپذیری از تصاویر و صداها و ملودی‌های گوناگون؛ یک جور همسفر شدن با حریق یادها…
* در آوار همه آینه‌ها تکرار من باش[ترانه‌ی «عطر ِ تو-1995»] *وقتی که بارون نمیاد/ ابر زمستون نمیاد/این همه ناودون چی چیه؟[ترانه‌ی «سقوط-۱۳۵۶»] * رخت عزا تو صندوق[ترانه‌ی «نون و پنیر و سبزی-1985»] * چه سیاهه به تن‌اش رخت عزا[ترانه‌ی «جمعه-۱۳۵۰»] * دست نقاش از همه تنها تر/ پرده ها را شُسته زير باران/ آخرین شاعر پرید و دود شد/ شعرش از هر دشنه‌ای آویزان[ترانه‌ی«عشق اما پیداست…-2001»] * كاشكي تاريكي مي‌رفت فردا مي‌شد/صبح مي‌شد چشمون تو پيدا مي‌شد[ترانه‌ی «دیگه اشکم واسه من ناز می‌کنه-۱۳۴۸»] * نگو ديو قصه تو فنجون فال‌ات افتاد[ ترانه‌ی «غزلک-1985»] * منم هم‌سقف دیروزی/که عطر خانگی دارم /که دستان تو را باید /به شام سفره بسپارم[ترانه‌ی «کمی با من مدارا کن-۱۳۵۵»] * تهِ چمدانم پُر از شمعِ روشن/رخت و برگِ سوخته گذرنامۀ من[ترانه‌ی «برمی‌گردم-2001»]

* لبِ آستینِ من خیس از بغضِ رامسر/ تختِ کفش من پُر از گُل‌های پرپر[ ترانه‌ی «برمی‌گردم-2001»] * انگار هفده ساله ام، صبح جمعه، سینما / سینما رادیو سیتی، جای رنگ پریده‌ها[ ترانه‌ی «دست‌ها-1998»] * به یاد شمعی در رگبار/ دو سایه در هم بر دیوار[ ترانه‌ی «بغلم کن-2001»] * کفش های نارنجی تو زیباتر از خودِ غروب [ترانه‌ی «دوست‌ت دارم‌ها-2001»] … و خیلی تصویر و لحظۀ سینمایی درخشان دیگر، درخشان مثل این تصویر: “زخم چینِ پیرهن/ هدیۀ دوست وقتِ رفتن بود”[ترانه‌ی «راه من-2004»]

  • Tweet
Shahyar Ghanbari

About Shahyar Ghanbari

What you can read next

Shahyar Ghanbari’s Taraneh khaneh :ترانه خانه : بخش هشتم
Shahyar Ghanbari’s The House of SONGS /ترانه خانه : بخش دهم : شهیار قنبری
Shahyar Ghanbari’s Taraneh Khaneh/The House of SONGS : Part 12

5 Comments to “ سینما بازی با ترانه : نیما حسنی‌نسب”

  1. mehrdad mehrdad says :Reply
    September 13, 2015 at 6:19 am

    همیشه وقتی به ترانه های شهیار جان گوش می دهم ، نا خوداگاه در ذهنم تصویر هایی نقش میبندد که بی نظیرند .
    وقتی شعر و ترانه قوی و درست باشد , به سمت تصویر سازی می رود و شنونده را بی اختیار وارد صحنه ی سینما می کند .

  2. Avatar Naeeme says :Reply
    September 13, 2015 at 7:27 am

    تمام کارنامه ات شاهکار است عالیجناب ناب …

  3. Avatar Fahimeh says :Reply
    September 13, 2015 at 6:54 pm

    درود بر شما
    جمله زيباييست. ” سينما بازي با ترانه” استاد عزيز شما ترانه مي سراييد و ما با انها عشق بازي مي كنيم . چه خوب است كه ياد بگيريم كارنامه هر چيز زيبايي را به دفعات مرور كنيم.
    سپاس از وجود پر مهرتان

  4. Avatar mohammad hamdi says :Reply
    April 18, 2019 at 10:01 pm

    تنها از عالیجناب شهیار می توان مفهوم ، سینما ، ترانه و شعر را فهمید.
    و با حرکت کردن با ایشان قدمی تازه در راه هنر برداشت
    قد کشید و گُل کرد
    از شما سپاس گذارم 🌹🌹

  5. Avatar Sasan says :Reply
    June 13, 2019 at 9:04 pm

    بسیار ممنون از نازنین نیما حسنی نسب ،به زیبایی قلم زدند ولی شهیار را با این چند خط محدود نمیشود ریوایند کرد،ملتمسانه در انتظار دیگر نوشته های این چنینی هستم،پاینده باشید جناب قنبری و هم چنین جناب حسنی نسب

Leave a Reply Cancel reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Recent Comments

  • محمدرضا on HAPPY MOTHER’S DAY…
  • رضا مقامی on KING HIGHNESS
  • ندا on Shahyar’ SONGBOOK : Shahyar’s CHILDISH. کودکانه ی شهیار
  • mahmooud on HAPPY NEW YEAR…HAPPY 2017
  • Shahyar Ghanbari on GHAZALSEDA Order

Products

  • GHAZALSEDA Order
    Rated 4.60 out of 5
    $15.00
  • IF....اگر همه شاعر بودند $15.00
  • کتاب دریا در من
    Rated 5.00 out of 5
    $25.00

Recent Posts

  • Shahyar’s REWIND Me in PARIS @applemusic &…

    ...
  • Shahyar + Lorca Ghanbari’s The House of Songs: The Last Episode: 26 /ترانه خانه کاری از : شهیار + لورکا قنبری. اپیزود بیست و ششم : آخرین بخش

    ...
  • Shahyar + Lorca Ghanbari’s The House of Songs:Episode 25 /ترانه خانه: سفری در هنر آبادِ جهان : کاری از شهیار + لورکا قنبری : اپیزود : بیست و پنجم

    ...
  • Shahyar+Lorca Ghanbari’s The House of Songs.Episode :24 ترانه خانه ی شهیار و لورکا قنبری . اپیزود : بیست و چهارم

    ...
  • Shahyar + Lorca Ghanbari’s The House of Songs : Episode: 23/ترانه خانه : کاری از لورکا + شهیار قنبری: اپیزود : ۲۳. بیست و سوم

    ...

  • GET SOCIAL
Shahyar Ghanbari

© 2019 Copyright by Shahyar Ghanbari. All rights reserved. Designed by Webdesign Schweiz , Powered by Zoooom.ch Terms

TOP